طلوع سرخ

خون سرخ ما فلقی است که پیش از طلوع خورشید عدالت بر آسمان تقدیر نشسته است . شهید آوینی
آخرین نظرات
هنــــوز...

ما نرفته بودیم که فیلم ببینیم. راستش را بخواهی دلمان برای حاج احمد تنگ شده بود. گفته بودند آنجا خود حاج احمد می آید و با آدم حرف میزند. رفته بودیم صدایش را ببینیم. هرچند که خودش را هم از زبان راویان و به روایت مهدویان شنیدیم. اگرچه فیلم هیچ حسی نداشت، اما حرف های حاج احمد، سوز داشت.

انگار همین چند روز پیش اخبار ایران را از ناکجای زمین پیگیر بوده، آمده گفته چرا مسائل مالی را شفاف نمی گویید؟

انگار همین چند لحظه پیش به خاکریز کناری رفته، بیسیم می زند به ما:  که بچه ها من وسط جنگ نرم ام. ببینید آشفتگی ذهن ها را.

انگار حاج احمد توی همین خیابان هاست، لابلای تخت های جانبازان، صندلی آخر نشست های سیاسی، همین جا مقابل من روی پرده ی نقره ای. فقط قرار نیست در آغوشش بگیریم.

حالا به جرأت می توانم بگویم حاج احمد هنوز زنده است...

۳ نظر ۳۰ تیر ۹۵ ، ۱۱:۱۸
محمد صادق مطیع رسول
انسان معکوس

تصورکن که مغز فندقی انسان درست در کف پای او بود. در این صورت چقدر مسیر زندگی او عوض می شد! عقل اگر مرکز فرماندهی قوای آدم است و اگر همین عقل است که مایه ی تشخیص مصلحت و مفسده ی اوست، در این صورت می بایست با قدم های عقل در جاده ی کمال گام نهاد. و البته راهی برای فرار از تکوین نیست. و زمان لاجرم بر ما سیطره دارد. و اوست که ما را در مسیر کمال به جبر یا به شوق، می کشاند. و اوست که در هر دوره، معشوقه ای را در راه ما می نشاند. و صد افسوس اگر انسان معکوس بود. . .

به آدمی بنگر که چگونه شهوتِ* او باتولدش شروع می شود و با رشد او رشد می کند و بالا می آید.  
ابتدا در پای اوست . از این روست که کودک شوق دویدن و پریدن و بازی گوشی دارد.
سپس قد کشیده کمی بالاتر می آید و می بینی که در تلاطم ازدواج است.
بعد از آن به شکم می رسد. برای همین کودکی که حالا ازدواج کرده، سرمست از دست پخت بانوی خود، در کنار خانواده به ادامه ی زندگی می پردازد.
شهوت همچنان بالا می آید تا به دهان می رسد. اکنون آن کودک نو پا، پیر مردی شده که لحظه ای از حرف زدن باز نمی ماند.
و در آخر وقتی خود را تسلیم مرگ می یابد، که شهوتش به بالاترین نقطه از بدن رسیده است. آری مغز . و آنجاست که شهوتِ تفکر شروع می شود.

فکر می کند و حسرت می خورد.

فکر می کند و به عمری که به شهوت گذشت می نگرد.

فکر می کند و فکر می کند که کاش از زمان می جهید و بر خلاف جهت آن حرکت می کرد ...


* شهوت در لغت به معنای زیاده روی و میل شدید است . و در معنای خاص به معنی فوران های جنسی است. در اینجا منظور معنای خاص آن نیست.

۰ نظر ۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۱:۱۶
محمد صادق مطیع رسول
قانون مورفی

رسول خدا (ص) هرگز براى چیزى که گذشته بود، نمى‏ فرمود "کاش جور دیگری می شد

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قال : لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقُولُ لِشَیْ‏ءٍ قَدْ مَضَى لَوْ کَانَ غَیْرُهُ

سند : عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ
الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏2 ؛ ص63

پ.ن: قانون مورفی به طور کلی می گوید اگر اتفاقی قرار است بیافتد، می افتد.
اگرچه این قانون در فرهنگ غربی اغلب برای بد شانسی ها استفاده می شود اما نگاه به آن طرف قضیه طبق فرموده ی امام صادق(ع) منجر به آرامشی خواهد شد که با هیچ قانون دیگری دست یافتنی نیست.


۲ نظر ۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۳
محمد صادق مطیع رسول
یک برادر خوب

پا نوشت : یک سری مطالب از گذشته های دور ارسال نشده بود. ببخشید که با دو سال تاخیر ارسال میشن!

کلا خاک توی سر ما بچه مسلمون ها. که حتی بلد نیستیم به این چیزها فکر کنیم.

شاهکار این انیمیشن درست جایی است که تاداشی یک پنجره ی تازه به روی برادرش هیرو می گشاید. بدون اینکه یک کلمه حرفی بزند و یا نصیحت کند. فقط بگوید "چند لحظه صبر کن اینجا کاری دارم."  این یعنی تماشا یعنی انسان به یاد بیاورد که فطرتا خواهان چیست. یعنی یک بازی نوستالوژیک هدفمند. و حتی بدون هیچ شرمی بگوید علم قدرت است. و باز آن را نشان دهد. به جرئت می توان گفت این فیلم با کمی دست کاری جزئی و بومی سازی فرهنگی ، یکی از دقیق ترین انیمیشن های ساخته شده با دید تربیتی است.

۰ نظر ۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۵
محمد صادق مطیع رسول
دویست و پانزده

بزودی می نویسم...

وقتی که خوب یخم آب شد!

۰ نظر ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۰
محمد صادق مطیع رسول
حسین جان (ع)

گاهی نگاهی ...

۳ نظر ۳۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۷
محمد صادق مطیع رسول
غبار دل بتکانید که ماه میهمانی است...

یوم الله 26 خرداد ...

۲ نظر ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۶
محمد صادق مطیع رسول

دل گویه : از همان سری اولی که این ... (اسمش رو نیار) پخش شد، دچار آلرژی شدیدی شدم که در میان اقوام و اطرافیان معروف شد. آلرژی حقیر با پخش دوباره این ...  ادامه و بلکه تشدید و حتی در بعضی موارد به اطرافیان سرایت کرد. با سرایت آن به اطرافیان، گویی که مشکل حقیر، اندکی بهبود یافت، شاید بخاطر هم زبانی باشد که از آن پس با هم حرص می خوریم! ظاهرا اگر این نوع آلرژی فراگیر شود و تا مسئولین سازمان صدا و سیما برسد، مشکل به طور کلی حل شود. بازنشر متن زیر در این وبلاگ، در همین راستا است.

حکایت معروف از عبید زاکانی در رساله دلگشا: «از بزرگان عصر یکی با غلام خود گفت که از مال خود پاره‌ای گوشت بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم؛ غلام شاد شد، بریانی ساخت و پیش او آورد؛ خواجه بخورد و گوشت به غلام سپرد.

دیگر روز گفت: بدان گوشت نخود آبی مزعفر بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم؛ غلام فرمان برد و بساخت و پیش آورد؛ خواجه خورد و گوشت به غلام سپرد؛ روز دیگر گوشت مضمحل شده بود و از کار افتاده، گفت: این پاره گوشت بفروش و پاره‌ای روغن بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم؛ گفت ای خواجه حسبه الله بگذار تا من به گردن خود همچنان غلام تو باشم؛ اگر هر آینه خیری در خاطر مبارک می‌گذرد به نیت خدا این گوشت پاره را آزاد کن!»

حالا حکایت سریال‌های تلویزیونی در مملکت ما هم چیزی است در همین مایه‌ها. اما وقتی پای «ساختمان پزشکان» در میان باشد، خواجه عمراً بی‌خیال آن نخواهد شد و رهایش نخواهد کرد. به مناسبت پخش ورژن جدیدی از خلاصه این سریال متن زیر را درباره سرنوشت سریالهای تلویزیون بخوانید:

۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۹
محمد صادق مطیع رسول

مهارت خودداری


دریافت

2 دقیقه 9 ثانیه

۱ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۰
محمد صادق مطیع رسول

مگر من بچه ام ؟


دریافت

3 دقیقه 29 ثانیه

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۹
محمد صادق مطیع رسول