ماه رجب، ماه یگانه شدن با خدا ؛ ص55
در رُبایید این چنین نفحات را
در روایت داریم که پیامبرخدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «انَّ لِرَبِّکُمْ فِی ایّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٍ الا فَتَعَرَّضوا لَها»؛ یعنى در روزگار و گاه وبیگاه در زندگى تان نفحات و نسیم هاى معنوى برجانتان مى وزد، آگاه باشید که خود را در معرض آنها قرار دهید. حال چگونه خودمان را در معرض نفحات ماه رجب قرار دهیم تا آن بصیرت و همّت و شور بندگى را پیدا کنیم؟ مسلّم همین دستورات ماه رجب را با اطمینانعمل کردن، مساوى است با در معرض نفحات و نسیم هاى ماه رجب قرار گرفتن. به گفته مولوى:
گفت پیامبر (ص) که نَفْحَتْ هاى حق |
اندر این ایام مى آرد سبق |
|
گوش و هوش داریداین اوقات را |
در رباییداین چنین نفحات را |
|
نفحه اى آمد شما را دید و رفت |
هرکه را مى خواست جان بخشید و رفت |
|
حتما تجربه کرده اید. گاهى شده است که وقتى طرف را نگاه مى کنید فکر مى کنید او هیچ معرفتى از معارف الهى و هیچ توانى از توان هاى سلوکى را هم ندارد. امّا خداوند برایتان روشن مى کند که همه آن چیزهایى که ما آرزویش را داریم، او با همّتش به دست آورده است، چون خود را در معرض نفحات ماه رجب قرار داده و از برکات ماه رجب سرسرى نگذشته است.
نفحه ای دیگررسیدآگاه باش |
تاازاین هم وانمانی خواجه! تاش |
|
یعنى تلاش کن نفحه ماه رجب را لااقل در امسال از دست ندهى. مى گوید: من به این گرفتارى ها و محرومیت افتادم، شما مواظب باشید محروم نشوید. مولوى در آخر دفتر دوم مثنوى در مورد موانع رسیدن آن نفحات به قلبشو ظلماتى که در اثر لقمه و غذا پیش مى آید درد و دلى دارد. مى دانید که مولوى آن چنان نبوده است که خودش اراده کرده باشد تا شعر بگوید، بلکه به جهت ریاضت ها و آمادگى هاى روحى در یک جذبه معنوى وارد مى شده و دیگر بى اختیار شعر، بلکه معانى و معارفى بزرگ را در قالب نظم مى گفته و اطرافیانش به خصوص حسام الدین چلپى آن ها را مى نوشته است. مولوى در دردِدل خود مى گوید: عجب! من یک لقمه اضافه خورده ام تمام روحم خاک آلوده شده و در اثر آن لقمه، گویا خارى در روحم فرورفته، مى گوید:
سختْ خاک آمیز می آید سُخُن |
آب تیره شد سرِ چَهْ، بندکن |
|
یعنى دیگر نمى توانم در آن جذبه باشم و احوالات معنوى که به من مى رسد را در قالب شعر بگویم:
دوش دیگرلَون این می داد دست |
لقمه ای چندی درآمدره به بست |
|
به خاطر لقمه اى، این همه ظلمت و پریشان حالى! پس باید از کف پاى لقمان وجودم آثار این لقمه هاى اضافى را با روزه گرفتن درآورم.یعنى قبلًا حالات معنوى رنگارنگ و خوبى داشتم، چند لقمه اضافه خوردم، همه آن ها رفت. لقمه کارش این است، گاهى یک لقمه اضافى درِ غیب را مى بندد.
از برای لقمه ای این خارخار |
از کف لقمان برون آرید خار |
|
خاردان آن را که خرما دیده ای |
زانکه بس نان کور وبس نادیده ای |
|
پیش ازاین کین خارپابیرون کنی |
چشم تاریک است، جولان چون کنی |
|
فعالیت بدون بصیرت نتیجه نمى دهد، اوّل باید با روزه دارى چشم دل را از کورى نجات داد و سپس راه افتاد.
بهر لقمه گشت لقمانی گرو |
وقت لقمان است ای لقمه برو |
|
جان لقمان که گلستان خداست |
پای جانش خستة خاری چرااست |
|
همین طور است که لقمه اضافى پاى جان انسان را خسته مى کند و سیر روحانى انسان را متوقّف مى نماید.
شاید برایتان پیش آمده باشد یک بار که گرسنه نیستید ولى باز غذا مى خورید، مى بینید که چه قدر روحتان ظلمانى شد و میل ها یتان تماماً زمینى و پست گشت. براى یک لقمهاین همه دغدغه، این همه وسوسه درونى، به طورى که احساس مى شود همه شور و نور دین از قلب رفت.
از برای لقمه ای این خارخار |
از کف لقمان برون آرید خار |
|
در ماه رجب خارى را که در کف پاى لقمان جانمان فرورفته است باید در آوریم تا بتواند جَوَلان دهد وگرنه وقتى چشم دل بسته است هر چه هم جولان کنى به جایى نمى رسى «چشم تاریک است، جولان چون کنى».
خاردان آن را که خرمادیده ای |
زان که بس نان کوروبس نادیده ای |
|
این فرومایگى است که انسان وصل به نان است، یک نحوه کورى است، کورى به جهت حجاب نان. آن وقت نمى فهمى این خرما فعلًا خارِ جان است.
جان لقمان که گلستان خداست |
پای جانش خستة خاری چرااست |
|
حتماً امتحان کرده اید، در شرایطى که گرفتار نان و غذا هستیم، وقتى که خدا را مى خوانیم، عقل مى گوید: خدا، ولى جان و قلب نمى گوید. چرا وقتى که مى خواهیم دعابخوانیم، قلب همراه نمى شود؟ ریشه اش کجاست؟ ریشه اش ماه رجب نداشتن است. «جان لقمان که گلستان خداست» مگر قلب مؤمن، عرش رحمان نیست؟ چه شده که آن احساس خدا دارى از بین رفته است؟
اشترآمد این وجود خارخار |
مصطفی زادی براین اشتُرسوار |
|
شتر چه مى خواهد بخورد؟ سرش را زیر مى اندازد و خار مى خورد. یک مصطفى «صلواة الله علیه وآله»، یک پیامبر، یک انسان روحانى، یک جان ملکوتى، روى این شتر نشسته است. این شتر باید سرش را بالا آورد، او بخورد و ما هم بایستیم که نمى شود! یک کوزه عطرى روى این اشتر است، اشتر زیاد نباید به سوى زمین خم شود، چراکه این کوزه مى افتد، باید سرت را بالا بیاورى. در ماه رجب إن شاءالله و به لطف خدا باید سرتان را بالا بیاورید.
اشترآمداین وجود خار خار |
مصطفی زادی براین اشترسوار |
|
مگر ما از نسل مصطفى (صلوات الله علیه وآله) نیستیم؟ ما همه مان فرزندان روحانى پیامبر (صلوات الله علیه وآله) هستیم. ما سوار بر اشتر بدن هستیم.
اشترا! تُنْگِ گُلی بر پشتِ توست |
کزنسیمش درتوصدگلزاررُست |
|
مواظب باش با توجّه به زمین و میل هاى زمینى این تُنگ عطر نیفتد. تنگ عطرى که از نسیمش صدگلزار را معطّر مى کند، تمام احوالات و خلوت هاى تو را به حال و نشاط مى کشاند.
میل تو سوی مغیلان است وریگ |
تاچه گل چینی زخارمُردگی |
|
همان طور که شتر از خار مغیلان و ریگِ بیابان، گل سرسبز نمى تواند به دست آرد. تو هم با نان و غذا نمى توانى نسیم روحانى روحت را به دست بیاورى.
ای بگشته زین طلب ازکوبه کو |
چند گویی کین گلستان کُووکُو |
|
گلستان پیش تو است با توجه بیش از حد به نان، آن گلستان گم شده است. اوّل باید خود را از حاکمیت نان آزاد کنى.
پیش ازآن کین خارِپا بیرون کنید |
چشم تاریک است جولان چون کنید |
|
حالا هرچه درس تفسیر بیاییم و نماز بخوانیم، تا این جان را از میل هاى فاسدِ حاکم بر روح، آزاد نکنیم، هرچه بدویم فایده اى ندارد، این خار وقتى کف پاى جان آدمى هست، هرچه بدود بیشتر فرو مى رود.
بیش از آن کین خارِ پا بیرون کنید |
چشم تاریک است جولان چون کنید |
|
پس اول باید خودتان را از این میل هاى بدنى آزاد کنید، آن وقت باور کنید غذا هم که مى خورید نور مى دهد. در روایت داریم که: «مؤمن وقتى غذا بر او حاکم نبود، افطارش نورانیش مى کند».
بعد مولوى یک نکته خیلى بیدار کننده اى را مطرح مى کند که چگونه وجود مجرّدِ نامحدود انسان، محدود به یک لقمه نان مى شود و این با این که خیلى عجیب است ولى واقعیت دارد.
آدمی کو می نگنجددرجهان |
درسَرخاری همی گرددنهان |
|
ملاحظه مى کنید از یک طرف تمام دنیا براى انسان کم است، همه دنیا نمى تواند شما را قانع کند ولى یک وقت هم در یک لقمه نان گُم مى شویم. اسیر یک لقمه نان مى شویم، چه طور شده است که انسان اسیر مى شود، آدمیت او گم مى شود؟ این حرف اصلى ما است، در این ماه بیایید آن وسعت آسمانى خود را از گم شدن در محدوده دنیا، نجات دهیم، بقیه اش هم به امید دعاها و ذکرها. و این که زیارت اباعبدالله (علیه السلام) را شروع ماه رجب قرار بدهید، چون خواستند ما به همه چیز برسیم، راه معاشقه با اباعبدالله (علیه السلام) را براى ما باز کردند، که شروع خوبى براى ورود به ماه رجب است.
بروزیم با " آب حیات"
و دعوتید به:
dayyan.blog.ir