رفت و آمد های تو
چه جزر و مدی انداخته
به دل فرات .
پ.ن: فقال الإمام علیه السّلام: امض إلى الفرات و أتنا بشیء من الماء، فقال عباس علیه السلام: سمعا و طاعة. (نفس المهموم ص 336)
معشوقش گفت کمی آب بیاور از فرات. گفت : چشم جانم. شنیدم و جان می دهم.
رفت و آمد های تو
چه جزر و مدی انداخته
به دل فرات .
پ.ن: فقال الإمام علیه السّلام: امض إلى الفرات و أتنا بشیء من الماء، فقال عباس علیه السلام: سمعا و طاعة. (نفس المهموم ص 336)
معشوقش گفت کمی آب بیاور از فرات. گفت : چشم جانم. شنیدم و جان می دهم.
آب بهانه بود
کام خشک پدر
عطشش را فرونشاند.
پ.ن: یا بنیّ! هاتِ لسانک. فأخذ بلسانه، فمصّه (نفس المهموم ص 307)
چکه های آب
چون چکاچکِ شمشیر
قلب عباس
چاک چاک
پ.ن: فجاء سهم، فأصاب القربة، ... ثمّ جاء سهم آخر فی صدره (نفس المهموم /337)
پس تیری آمد و بر مشک نشت و تیر دیگری بر سینه اش
در گوشت چه نجوا کرد؟
چه کردی آب
که صاحب سر عباس شدی؟
پ.ن: و مدّ یده (نفس المهموم / 337)
و آب را بالا آورد تا ...
تشنگی بهانه بود
قرار بود دوباره نبی
ببوسد لبهای حسینش را ...
پ.ن: یا بنیّ! هاتِ لسانک. فأخذ بلسانه، فمصّه (نفس المهموم ص 307)