شاید هم پانزده دقیقه بیشتر
با کتاب ...
دید نبی پسری را اندر خیابان تلو خوران !
پرسید جانکم "چگونه صبح کردی" ؟
جوانک
آه کشید
سر تکان داد
نشست و گفت :
با یقین !
پیک رحمت باز پرسید:
چیست نشانش در برت ؟!
..-.-.-.-.---.--.--.-.--....-.-.--.-.--.---.--.-.-.-.--.-.--.-.-.-.
....-.-.-...---- اینها مثلا نویز هستن ! .-.....-.--.-.-...
.....-..-...----.-...-...-....-.--.-.--.-....-..----..-..--.--.-...
آن پیرمرد جابجا شد
پای بر پا
روی مبل
رو به دوربین !
اصبحتُ شابا ً (این یقین باعث شد که هر روز صبح که از خواب پا میشم ، خودمو عین جووونا می بینم !)
---
پ.ن 1: هر کی تونست این جمله رو بخونه یه جایزه پیشم داره:
دکتر کریم کرم کرم داری؟ کرم کرم کرم کرد !
پ.ن 2: راستش هی گفتم بابا بی خیال، دیدم نع! تازه میگن بعدش یه تبلیغ دیگه داره ! واسه اون هم داریم!!
پ.ن 3: بی چاره حاجاقا اگه ندیدی، ببین (+)
پ.ن 4: تصور کن حلزون ها نیترو اسپید داشته باشن! یه سرعت فراصوتی!!
دیگه شرکت سپیده ماهان ورشکست میشه! اگه گفتی چرا ؟ (+) (+)
پ.ن 5: این هم بقیه اش البته بدون نویز : (+)