نقش تاریخسازى فاطمهى زهرا (علیها السلام)
در زمانى که وجود مقدس پیامبر (ص) رحلت فرمودند، یکمرتبه جامعهى اسلامى با شرایطى روبهرو شد که انتظار آن را نداشت عدهاى با تشکیل سقیفه خلیفه تعیین کنند. تصور عمومى آن بود که رسول خدا (ص) تکلیف جامعه را در غدیر معلوم کردهاند و کار به روال عادى خود جلو مىرود. اکثر مردم به خصوص انصار که افراد مبارز و متدینى بودند و در کنار رسول خدا (ص) با کفار جنگیدند و زندگى کردند، در آن شرایط اینقدر هوشیار نبودند که بتوانند جهتى را که سقیفه با آن برنامهریزى دقیق و حساب شده به وجود آورد عوض کنند. یکمرتبه ملاحظه مىفرمائید حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) یک تنه مىآیند و روبهروى جریانى که برنامه ریخته است بعد از پیامبر حاکمیت جامعهى اسلامى را بهدست گیرد، مىایستند و عملًا با اقدامى که ایشان انجام دادند جهان اسلام از خطر بزرگى رهایى یافت که زمان بررسى آن به فرصت دیگرى نیاز دارد. خواستم به عنوان نمونه شاهدى در راستاى تاریخسازى آورده باشم و در همین رابطه است که حضرت امام عسکرى (ع) مىفرمایند:
«نَحْنُ حُجَجُاللهِ عَلی خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَیْنا»؛ ما (امامان) حجّتهاى خدا بر مردم هستیم- تا راه را از بیراهه نشان دهیم- و جَدّهى ما فاطمه، حجّت خدا بر ما است.
وقتى موضوع تاریخسازى حضرت زهرا (علیها السلام) را درست بررسى بفرمائید روشن مىشود اگر حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) آن بنبستى را که در صدر اسلام درست شد با موضعگیرى خود در مقابل خلیفهى اول، نشکسته بودند، نه امام باقر (ع) امکان بنیانگذارى مکتب خود را پیدا مىکردند نه امام صادق (ع) مىتوانستند کار را ادامه دهند و نه امام زمان (عج) نقش خود را در آیندهى تاریخ مىتوانند بهخوبى اداء کنند. به همین جهت حضرت مهدى (عج) در ابتداى قیام خود مىفرمایند:
«وَ فِی ابْنَةِ رَسُولِاللهِ لی اسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
اسوه و راهنماى من در این نهضت، دختر رسولخدا است. و این سخن نشان مىدهد نظامنامهى حکومت جهانى مهدى (عج) مبتنى بر سیرهى فاطمه (علیها السلام) است.
حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) جبههاى را باز گشودند که در دل آن جبهه جریان امامت توانست شکل بگیرد و امروز شما در راستاى ادامهى آن خطشکنى، شیعه را مىیابید که در حال تغییردادن معادلات جهان استکبار است. به همین جهت است که ائمه (علیهم السلام) جایگاه خاصى براى حضرت زهرا (علیها السلام) قائلاند، زیرا در بسترى که حضرت زهرا (علیها السلام) ایجاد کردند بقیهى ائمه (علیهم السلام) توانستند کارهاى مهم خود را انجام دهند.
نقش تاریخسازى انقلاب اسلامى
موضوع تاریخسازى انقلاب اسلامى مهمترین نقشى است که انقلاب اسلامى در تاریخ معاصر داشته و دارد و در همین راستا همهى بزرگانى که از انقلاب سخن مىگویند، از جمله مقام معظم رهبرى «حفظه الله تعالى» تأکید دارند که انقلاب اسلامى را در کلیّت آن و در جایگاه تاریخى که دارد، نگاه کنید. چون انقلاب اسلامى یک جایگاه تاریخى خاصى دارد که شناخت شخصیت اصلى آن در گرو شناخت آن جایگاه است، اگر این جایگاه را عزیزان درست بشناسند از متن حادثهها جلوتر خواهند بود.
عرض شد؛ شرایطى بهوجود آمده بود که در عین این که آیت الله بروجردى مرجع شیعیان جهان بودند و سابقه هم نداشت که یک مرجع به این وسعت مقلد داشته باشد، تازه خود ایشان هم معتقد بودند برایشان واجب است که قدرتشان را به عنوان یک مرجع تقلید حفظ کنند، ولى با اینهمه و با آن شکوه و هیبتِ آیتالله بروجردى که محمدرضا شاه در ابتداى کارش مىآمد خدمت ایشان و گزارش کارها را مىداد و دستور مىگرفت، در فضایى که فرهنگ مدرنیته ایجاد نمود و نظام شاهنشاهى هم به آن دامن مىزد، شرایط طورى تغییر کرد که مسیر کشور از دست فقاهت و مرجعیت در آمد و دیگر اسلام نمىتوانست در امور فرهنگى و اقتصادى نقشآفرینى کند. زیرا تاریخ جدیدى را فرهنگ مدرنیته با خود به همراه آورده بود که امکان حفظ اسلام در آن شرایط با روشهاى قبلى ممکن نبود. دویست سال پیش اگر خانمى رعایت حجاب را نمىکرد کافى بود به او تذکر بدهید که مواظب باش موهایت را نامحرم نبیند، به همین راحتى مسئله حل مىشد، چون هم آن خانم مىفهمید این تذکر یعنى چه و هم شرایط طورى بود که با این تذکر مشکل رفع مىشد، ولى وقتى شرایط تاریخى عوض شود و عقل جدیدى به صحنه آید مسائل را باید در شرایط جدید مورد بررسى قرار داد و راهکار مناسب آن را با عقلى که مربوط به آن زمان است جلو برد. با تغییر روح حاکم بر زمانه نمىتوان با آن عقلى که سالهاى گذشته زندگى را سر و سامان مىدادیم و دیندارى مىکردیم، زندگى را ادامه دهیم و دیندارى کنیم و اگر این را نفهمیده بودیم و حضرت امام خمینى «رضوان الله علیه» متوجه این امر نشده بودند آنچنان در بن بست تاریخى قرار مىگرفتیم که امروز نه از انقلاب اسلامى خبرى بود و نه از اسلامِ تأثیرگذار. هرگز ممکن نبود اسلام را در کنار فرهنگ مدرنیته که ذهنها را به خود مشغول کرده بود نگه داشت. به عقلى باید رجوع مىکردیم که به ما مىفهماند کجا هستیم و مسائل جدید ما چیست و چگونه باید آن مسائل را حل کرد و با رجوع مردم به امام خمینى «رضوان الله علیه» راهى به سوى چنین عملى گشوده شد. هر چند در ابتداى راه با ابهامات زیادى روبهرو بودیم ولى مهم آن بود که راه گشوده شد و ملتِ مسلمان در آن قدم گذاشت و راه خود را در تاریخ جدید پیدا کرد.
هیچ راهِ تاریخى در ابتداى امر طى شده نیست ولى رسیدن به بصیرتى که باید در شرایط جدید راه تاریخى خود را بگشائیم و ماوراء فرهنگ مدرنیته، به مقصدى بالاتر بیندیشیم، هنرى بود که با امام خمینى «رضوان الله تعالى علیه» پیش آمد و با بصیرت ایشان افق تاریخى ما گشوده شد و از این به بعد مائیم که باید در افق جدید تکلیف خود را با فرهنگ مدرنیته تعیین کنیم، نه این که فرهنگ مدرنیته همچون چند صد سال گذشته تکلیف ما را تعیین کند.
انقلاب اسلامى؛ برون رفت از عالم غربى، ص: 200 تا 204