این ستم از آنجا شروع مىشود که ما بدون رسیدن به معنى و مقصود، به کلمهها و لفظها رسیدهایم و با الفاظ خالى انس گرفتهایم و آنها را در برخوردها به رخ یکدیگر کشیدهایم.
اگر ما با حرکت فکرى همراه مىشدیم و در خود مىجوشیدیم و مطلبها و مفهومها را درک مىکردیم و آنگاه در به در، به دنبال کلمهها مىگشتیم، در آن لحظه که به یک کلمه مىرسیدیم، از آن بهره مىگرفتیم و همچون تشنههاى به آب رسیده، کلمهها را قطره قطره مىچشیدیم و جذب مىکردیم.
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بىرمق هستیم و به امتلاء ذهنى و پرخورى فکرى دچار شدهایم.
اسفناک اینکه، این بیمارى و این پرخورى، همه گیر شده و اسفناکتر اینکه، این بیمارى در ابتدا به عنوان یک افتخار و نشانهى سلامتى و روشنفکرى هم قلمداد مىگردد، اما رفته رفته سنگینى و خستگى و ضعف ذهنى را به دنبال مىآورد و روشنفکر تلنبار شده را به بن بست مىرساند.
اینها با اینکه خیلى دارند، فقیر هستند، چون پیش از سؤال، به جوابها رسیدهاند و پیش از عطش، به آب.
دواى اینها، همان طرح سئوالهاى بنیادى است که بتواند به تفکرات آنها سازمان بدهد، تا بتوانند با تفکرات سازمان گرفته، به مطالعات خویش سر و سامانى بدهند و آن را هضم کنند و شیرهکشى نمایند.
هیچ چیز بىحاصلتر، از این مطالعات دستورى و کتاب خواندنهاى پیشنهادى نیست، که پیش از طرح سئوال و جوشش پرسشها، گریبانگیر تازه راه افتادهها و نو مسلمانهاى شعار زده مىشود.
کتاب رشد صفحه ی 17
چقدر این مطلب قابل تامل و فکر است....
به خدا....استاد وضعیت امروز ما رو گفتن.....
خیلی ممنونم