دلهایى که سازمان گرفتهاند، دیگر بازیچهى حادثهها نمىشوند و بحران نمىبینند.
مغازهاى که قفسه بندى شده و تنظیم گردیده، جنسهاى زیاد آن، به راحتى در دسترس قرار مىگیرند. اما دکههاى درهم و شلوغ که اجناسشان پخش و رها و زیر پا افتاده است، دست و پاگیر و خستگى زا و وقت کش، هستند.
دلهایى که بر اساس اهمیت حادثه ها، کارها را، ردهبندى کردهاند، در حالیکه هزار کار دارند، بیش از یک گرفتارى برایشان نیست. چون در یک لحظه، گرفتارى ما، فقط مربوط به آن کار و آن حادثهاى است که اهمیت زیادترى دارد و ضرورت بیشترى. اگر تمام کارها را انجام بدهیم و این یک کار، بماند، کارى انجام ندادهایم و بار خود را نگذاشتهایم و اگر آن یک کار را، فقط همان را، بیاوریم، دیگر حرفى براى ما نیست و باز خواستى نیست. و همین است که دیگر سیل حادثهها و انبوه کارها، ما را خُرد نمىکند و به بازى نمىگیرد.
آنها که با معیار اهمیت و ضرورت، به نظم رسیدهاند و سازمان گرفتهاند، اینها در بن بست نمىمانند و در درگیرىها نمىشکنند و بازیچهى عجلهها و شتابها نمىشوند و در بحرانىترین لحظههاى تاریخ و همراه درگیرىهاى مستمر، قدرها و حدها را در نظر دارند و هر کلمه و هر کار و هر فکرى را در جایگاه خویش مىگذارند و در نتیجه مىتوانند از کلمهها و طرحها و فکرهایى که دور از شتابها و عجلهها و همراه قدر و حدى هستند، بهره بگیرند.
کسانى که ضرر شتابها را دیدهاند و غرامت سنگینى پرداختهاند و به سازمان فکرى و نظام ذهنى محکمى رسیدهاند و با اهمیتها و ضرورتها، این سازمان را برپا کردهاند، به آن دقت و سنجشى مىرسند، که هر کلمهاى را کنترل کنند بدون آنکه وقت زیادى را تلف کرده باشند.
کتاب رشد صفحه ی 14
در انتخاب مطالب استاد صفایی چقدر با سلیقه عمل کردید.
خوشحال شدم اینجا اومدم.
التماس دعا.