برق چشمانت
مست کننده بود
حق داشتند
اگر تسلیم شمشیرت می شدند
این کمترین بها است
بهر تماشا
برق چشمانت
مست کننده بود
حق داشتند
اگر تسلیم شمشیرت می شدند
این کمترین بها است
بهر تماشا
گاهی شک می کنم
کدام برّنده تر است؟
تیزی شمشیرت
چرخش دستانت
یا نفوذ چشمانت
ماه بودنت مثل روز روشن است
وقتی در شب
حرم برادرت را انعکاس داده ای ...
رفت و آمد های تو
چه جزر و مدی انداخته
به دل فرات .
پ.ن: فقال الإمام علیه السّلام: امض إلى الفرات و أتنا بشیء من الماء، فقال عباس علیه السلام: سمعا و طاعة. (نفس المهموم ص 336)
معشوقش گفت کمی آب بیاور از فرات. گفت : چشم جانم. شنیدم و جان می دهم.
می گویند در قیامت
نظم عالم بهم می خورد
و سیارات و ستارگان بر هم می خورند.
...
عباس هم در کربلا
قیامت به پا کرد...
بر گِرد حسین
آنقدر چرخید
تا به "اوج" رسید
آخرش هم حسین را به سوی خود کشید 1
آخرش هم حسین از درون پاشید 2
1. قال عباسعلیه السلام : یا أخی أدرک أخاک
2. قال الحسینعلیه السلام : الْآنَ إنْکَسَرَ ظَهْرِی مثیر الاحزان
حسین (ع) که عمود خیمه را کشید
قند در دل بچه ها آب شد
با خود گفتند می خواهیم برگردیم خانه
حتما عمو عباس
جنگ را تمام کرده
پ.ن: کاش ...
به آسمان خیره که می شدی
فرقی نبود میان آسمان و
چشمانت
...
قرار بود زیبایی چشمانت ماندگار شود
قرار بود آسمان
ارغوانی شود.
سه شعبه کارش را خوب بلد بود...
گلوی مداح نا نداشت ...
آب
طاقت حال عباس را نداشت
وسط روضه
غش کرد؛ ریخت...
چکه های آب
چون چکاچکِ شمشیر
قلب عباس
چاک چاک
پ.ن: فجاء سهم، فأصاب القربة، ... ثمّ جاء سهم آخر فی صدره (نفس المهموم /337)
پس تیری آمد و بر مشک نشت و تیر دیگری بر سینه اش